همین 4 حرف ساده
زنگ ساعت یک صبح دیگر را نوید می دهد ، سلام می گویم و جواب می شنوم ، احوال پرسی می کند ، یک " خوبم " می گویم عموما از سر عادت و کارهای روزمره را به ترتیب و بدون هیچ مکثی انجام می دهم . یک لقمه نان و پنیر و گردو برای خودم آماده می کنم و برای او صبحانه دلخواهش کره ، مربا ، عسل و شیر ، با همان سرعتی که صبح می طلبد و نه خیلی با آداب . چند دقیقه بعد پسرک خواب را بغل می کند ، یک بوس بر پیشانی اش می زند و با اشاره به سوییچ و کلید و کیفش می گوید یادت نرود . پشت سرش 48 تا پله را پایین می روم ، در ماشین را باز می کنم ترمز دستی را می خوابانم و کیفش را می گذارم رویش تا پاهایش بدجا نباشد . او می نشیند و ماشین...